ظاهرا مطالب نوشته شده توسط من نمی خواهند پایان بیابند ! باید خوشحال باشم یا ناراحت ؟ خوشحال هستم از این بابت که این موضوع مورد توجه تعداد زیادی از خوانندگان مطالبم قرار گرفته است . معلوم می شود نسبت به معضل کودکان خیابانی توجهی عمومی می تواند وجود داشته باشد . وقتی به یک موضوع اجتماعی چنین توجه می شود می توان به بهبود و تغییر شرایط آن امیدوار بود .
و برای ناراحت بودن من احتیاج به آوردن هیچ دلیلی نیست کدام انسان شریف و دارای وجدان می پذیرید که در جامعه پیرامون از کودکان انواع بهره کشی جسمی و جنسی و عاطفی و روانی و اخلاقی صورت گیرد ؟
جالب توجه این است که هنوز تعریف مشخصی از کودکان کار وجود ندارد . همان جور که در قوانین ما هیچ گونه مفاد و مواد قانونی دقیقی برای تشخیص و حمایت یا مجازات کودکان مجرم و خانواده های ایشان وجود ندارد . گفته می شود معضلی که سبب می شود بسیاری از کودکان کار با وجود داشتن والدین ، خانه و خانواده بیشتر اوقات خود را به پرسه زدن در خیابان های شهر اختصاص می دهند بدسرپرستی آن هاست . داشتن والدین معتاد و دارا نبودن سرپرستانی مسوول سبب این مشکلات بوده و هست .
جالب توجه آن است که پدیده ای که بیشتر از آن که با عنوان کودکان کار و خیابان شناخته شود با عنوان کودکان باز مانده از تحصیل معرفی می شود . شاید دلیل این امر فقط امکان آمار گیری از این کودکان بر اساس نرخ ولادت و سن و سال آن ها ، همچنین میزان پذیرش مدارس می باشد و گرنه آمار دقیقی از کودکان کار و خیابان جمع آوری و تهیه نشده است .
آمار کودکان کار به صورت عمده شامل آن دسته از کودکانی می شود که از چرخه تحصیل بازمانده اند و اگر این موضوع را یک آسیب عمده اجتماعی ، فرهنگی و انسانی به شمار می آوریم می باید این نکته را در نظر داشت که تنها آسیب وارد آمده به ارکان توسعه کشورمان نیست .
چنان چه به خاطر داشته باشید در نوشته های قبلی ام آورده بودم که در سال 1389 مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی کودکان بازمانده از تحصیل را حدود چهار میلیون نفر اعلام کرده است .
نکته بسیار جالب این است که از همان زمان به بعد نیز همواره صحبت از مازاد بودن تعداد معلمان شده و آمارهای دیگری نیز از افزایش شمار دانش آموزان در سیستم آموزش و پرورش اعلام شده است . حال با این تضاد آماری چه باید کرد ؟ بدیهی است هر ساله تعداد زیادی دانش آموز تحصیل خود را آغاز می کنند اما این تعداد با آمار چهار میلیون نفری دانش آموزان یا به عبارت دیگر کودکان بازمانده از تحصیل هیچ مناسبتی ندارد ! مناسبت هم ندارد تناقض که دارد !
وقتی در یک نظام آماری که توسط دولت اداره می شود چنین تضادها و تناقض هایی وجود دارد فقط یک نتیجه می توان گرفت : این آمارها جعلی ، دست کاری شده و غیر واقعی هستند تا اهداف مشخصی را در کوتاه مدت روشن سازند .
روش های دست یافتن به این اهداف روش هایی غیر اخلاقی به شمار می آیند اما در جامعه ای که حتی به اخلاق مداری برای کودکان کوچکترین توجهی نمی شود آیا می توان امید داشت برای بزرگسالان چنین باشد ؟ من متاسفم ابتدا برای خود و بعد برای هموطنانم و سپس برای آن ها که چنین آمارهایی را برای اهداف غیر انسانی و غیر اخلاقی شان جعل می کنند .
ادامه دارد _ یعنی باید ادامه داشته باشد :
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: